زندگي اعياني چند روزه ما درمجتمع آهوان
اين مطلب مربوط به سي شهريورماه هست ماماني زرنگ اميرصدراالان وقت ميكنه اين مطلب رو بنويسه پسرم نميتونم بگم جات خالي چون سه تايي رفته بوديم هميشه وقتي توفيلمها زندگي بالانشين ها رو ميديدم فكر ميكردم حتما يه سناريو بيشتر نيس يعني واقعيت نداره كه اونا همه آرايش كرده موها فرم گرفته صبح اول وقت همه آماده ميان ميشينن سريه ميز آنچناني براي خوردن صبحانه واصلام هم خوابشون نمياد بعد صبحونه هم ميرن خريد يا سالنهاي شنا ماساژ و بالاخره با يه دست لباس ديگه ميان ناهار و.....
براي چند روزهم كه شده ما تو آهوان اين زندگي رو تجربه كرديم براي اين تجربه ما به رئيس اداره بابايينايه تشكر بدهكاريم آقاي رئيس تشكر تشكر
حالا ماجراي ما تو مجتمع آهوان جونم برات بگه اولين روز بايه شروع تقريبا ناراحت كننده شروع كرديم روزمون وقتي رسيديم مجتمع ابتدا مسئول اونجا ماروشرمنده كرد و تو يه ساختمان جديد يه سوئئت تميزمميزو شيك به ما دادن و تازه داشتيم خستگي درميكرديم كه از پذيرش زنگ زدن و گفتن كه سوئيت شما اشتباهي شده و ما دماغ سوخته وسايل به دست رفتيم يه ساختمان ديگه كه جونم برات بگه يه سوئيت كوچكتر والبته كثيف تر نه اونجوري كثيف كه وسايل اون تازه نبودن مثل قبلي .
با اين تجربه نه جندان خوب روز ما شروع شدبالاخره ما وسايلمون رو مرتب كرديم و براي ناهار آماده شديم وزندگي اعياني ما شروع شدمثل بعضي انسانهاي ....ماهم لباسهاي شيك وپيك پوشيديم و رفتيم ناهار كادر اين مجتمع خيلي انسانهاي باادب ومهربونن به انسان حس بزرگي ميدن كه ادم يهو جوگير ميشه فكر ميكنه كه رئيس كدوم كارخونه اس برنامه ما خيلي جالب بودصبح زود بلندميشديم تمييز مميز مي پوشيديم مي رفتيم رستوران صبحونه ميخورديم صبحونه اوپن بود واز شير گرم آبميوه تخم مرغ نون داغ سوسيس و عدسي بگير تا كره وپنير وعسل ومربا همه چي موجود بودوهرچه قدر ميخواستي ميتونستي بخوري بعضي ها واقعا خيلي جالب بودن نميدونم بگم خوش بحالشون يا بدبه حالشون واي خداي من چقدر ميخوردن دوروز اول اميرصدرا مريض بود وبيچاره پسرم نميدونست چه شانسي رو از دست داد ودوروز آخر متوجه شدكه نبايد اين فرصت رو ازدست بده من يه بار رفتم استخر واي خداي من چه استخر تمييزي اصلا ميدوني آسمون ،هوا و همه چي تواون محيط انگار تميز بود اصلا فرق ميكرد با محيط بيرون اميرصدرا هم بابابايي ميرفتن دريا خيلي به اونا خوش ميگذشت هم آبتني ميكردن هم شن بازي بعد دريا ميرفتيم به پارك محوطه اميرصدرا بازي ميكرد بعد موقع ناهارميشدميرفتيم خونه حاضر ميشديم ميرفتيم ناهار بعد ناهار يا بيرون مي رفتيم يا كافي شاپ كه اينترنت رايگان داشت ميرفتيم بعد ازظهر دوباره دريا وبعد وقت سينما محوطه ويه فيلم ويه كنسرت ميشد بعد اونهم شام وبعد يه خواب زود موقع براي اينكه فردا دوباره زود يه روز خوب وقشنگي رو شروع كنيم نميدونم دليلش چي بود ولي بااينكه خواب ما كوتاه بود ولي نه احساس خستگي نميكرديم وبرعكس پرانرژي بوديم وچه قدر كارهاي مفيد وزيادي انجام ميداديم همه بابرنامه ومرتب براي چند روز هم كه شديم ما از اين زندگي خيلي خوشمون اومد و اميدواريم براي سال بعد هم دوباره به اين مسافرت بياييم آخه هرساله اين برنامه هست ولي با قرعه كشي هست وانشااله كه اسم ما سال ديگه هم دربياد.
گفتم بده ما كه اينهمه به كادر زحمت كش اين مجتمع زحمت داديم يه تبليغي هم از اونجا نكنيم تا شايد دوستان اميرصدرا بخوان يه سري به اون محل خوشگل بزنن اين مجتمع بين دوشهر اصلي رامسر ولاهيجان هستش يعني از لاهيجان ميگذري ونرسيده به رامسر اين مجتمع در 7 كيلومتري چابكسر مي باشد اسم اين مجتمع هم مجتمع تفريحي آهوان مي باشد كه وابسته به بانك تجارت مي باشد كه اداره باباي اميرصدرا براي چند ماهي با اونا قرارداد بسته بودن كه ازجند تا از واحدهاي اون مجتمع براي كاركنان اداره بيمه خدمات درماني استفاده كنند درپايين با توضيحات از اين مجتمع عكس ميزارم.
اينجا ورودي مجتمع هستش
اينجا اون ساختمان تازه تاسيس كه اول رفتيم هستش
اينجا آپارتمانهاي مجتمع هستش كه مادريكي از اينها ساكن شديم
اينجا رستوران مجتمع مي باشد
اينهم صبحونه خوردن اميرصدرا وبابايي در داخل رستوران
اينجاهم سينما باز مجتمع
اينجا كافي شاپ مجتمع
استاديوم مجتمع
وسايل هاي ورزشي و محل هايي براي نشستن مهمانهاي مجتمع
محل هايي خاص براي دوچرخه سواري بزرگان وكودكان
ساحل زيباي آهوان وعكس سه نفري ما درهواي طوفاني دريا
اين چند تاعكس از گلهاي مجتمع مي باشد گلها و درختهاي زيادي دراين مجتمع كاشته بودن وهر كدوم از اونهااسمهاشون دراونجا درج شده بود
راستي اين عكس هم محصول اول پسرم هست كه از مامان وبابا گرفته
اين مجتمع جاهاي ديگري مثل استخر ، نمازخانه محل كرايه دوچرخه سواري ، جاهايي براي شطرنج بازي وخونه هايي ويلايي با درختان بسيار زيبا مثل نارنج هم داشت كه من عكس نگرفتم ولي دركل جاي بسيارپربار وزيبايي بود.