مادرشدن
خیلی تو اینترنت نگاه کردم تا ببینم جه جوری شروع کنم متن ام رو ولی آخرش تصمیم گرفتم احساس خودم رو بگم,خداوند امیرصدرا رودرست همون لحظه ای که دیگه از حس مادرشدن ناامید شدم بهم دادهمون موقع که دیگه تصمیم گرفتم ازخدا به زورنخوام بچه دارشدنو,بعد از چهارسال واندی امیدوتلاش برای بچه دارشدن یک روزتصمیم گرفتم دیگه واگذار کنم به خدا وحکمتش یعنی همون مطلب قدیمی هرچی خدا بخواهد و شروع کردم به زندگی دوباره تودنیای بیرون اخه کلا ناامید شده بودم سرکار نمیرفتم وخونه نشین شده بودم همش گریه همش گلایه که چرا من باید اینطوری بشم,اما یه روز دیگه تصمیم به تغییر گرفتم ویه کارپیداکردم ودرست دومین ماه بودکه سرکاررفته بودم فهمیدم حامله ام یه حس نامعلوم یا بهتر بگم یه حس پوچی داشتم یعنی نمیدونستم خوشحالم یانه هرلحظه منتظر بودم که یکی بهم بگه تو خوابی وهمه اینها دروغه ولی هرچه روزها بیشتر میگذشت میفهمیدم که نه خدابزرگه وبزرگیش روبه من دوباره ثابت کرده این اولین عکسی هست که بعد از حامله شدنم دوستام ازم گرفتن همون روزای اول وویار معروف
ای خدای من چه روزهایی بود دلم میخواست لحظه لحظه اون روزها رو ثبت میکردم ولی خوب.... انگار یه نفر تو مغزم نشسته بود وهمش تکرار میکرد پسر دختر اصلا برام مهم نبود جنسیت اش چی باشه چون میدونستم خدا به من یه لطف بزرگ کرده براهمین فقط سلامتیش برام مهم بود اولین بار که رفتم سونوگرافی جنسیت اش رو دکتر نگفت خیلی عصبانی بودم باردوم دکتر گفت پسر بابا خیلی خوشحال بود چون پسر میخواست بالاخره شروع کردیم به خرید وسایل اطاقت خدایا باز شکر که تجربه این حسو رو به من دادی اونروزی که رفتم بیمارستان باز حس خاصی نداشتم انگار همش برام رویا بود یه رویای شیرین یا بهتر بگم شیرین ترین رویا همش با خودم فکر میکردم اینقدر میگن مادربودن حس مادری پس چرا من ندارم راستی این اولین عکس امیرصدار بعد از تولد هستش
وقتی به هوش اومدم اولین صدا رو شنیدم یه صدای ناز بود اون موقع اولین بار بود که حس مادربودن رو درک کردم احساس میکردم اون صدای ناز باید صدای پسر من باشه خوشگل ترین بچه حتما پسر منه یعنی بهترین بچه حتما بچه منه ولی الان با گذشت 5 سال اینو فهمیدم که هرچقدربچه بیشتر مادر و اذیت میکنه بیشتر حس مادر بودن تو رگ وخون مادر جاری میشه بی خوابی ها تب کردن های بچه نگرانی های مادر پیشرفت بدنی هوشی وذهنی بچه همه اینا مغز وذهن مادر رو شستشو میده ومیشه یه مادر واقعی براهمین هست که مادر فرزند ناخلف بیشتر ازهمه دلش برا بچه اش میسوزه چون از مادرای دیگه بیشتر زحمت فرزندش رو کشیده و درنهایت هم زحمتش جواب نداده ولی با همه این گفته ها مادر بودن یه حس زیباست یه حس والاست یه حسی فرای دنیای بیرونه یعنی وقتی مادری میگه تا مادر نشدی نمیفهمی درست میگه امیدوارم زحمت های هیچ مادری به هدر نرود وهمه بچه های دنیا بی مادر ومهر مادر بزرگ نشن پسرم خیلی خیلی دوست دارم وآرزوی من اینه که درآینده یه آدمی با شخصیت بزرگ وفهمیده باشی
هرعکس پشت سرش دنیایی از خاطره است یه فیلم صامت
دنیای امیرصدرام تا یکسالگی اش
اونقدرها هم که فکر میکنی زشت نبودی خیلی هم خوشگل بودی یه پسر پوست قرمز با موهایی مشکی وپرپشت ابروهات مشخص بودوخیلی خیلی تمییز بودی والبته دوست داشتنی ولی مثل مامانت بدعکس متاسفانه
اینم عکس هایی از شب هفت پسرگلم
من عاشق این عکس اتم
این همه یه عکس یادگاری با قنداق تو بغل خاندایی
این عکس دوماهگی نازپسرمه
زندگی شیرین پسرم درکریر
صدرابالام درسه ماهگی ختنه کردانگار خودشم فهمیده دیگه مردشده چه ژستی هم گرفته
امیرصدرام وقتی دستشویی میکرد قیافه اش اینجوری میشد
اینهم بعد از اتمام عملیات
همه موهای پسرگلم ریخت ولی اون وسط وسط سرش یه چیزی یادگاری مونده بود
پسرشش ماهه من امیر صدرام همیشه به رو میخوابه یه جایی خوندم انسانهایی که به رو میخوابن دارای اعتماد به نفس بالاهستن براهمین خوشحالم
امیرکوچولو سواربر رورویک
امیرصدرام با عروسکاش
اینهم کلاه قرمزی ماما